زندگی با یاد خدا
زمانی که به نماز می ایستم،احساس می کنم به خدا نزدیک ترم،من با آن کلمات نورانی به پرواز در می آیم ومی روم بالا،بالا وبالاتر،آنقدر می روم تا به آسمان هفتم برسم،تازه متوجه می شوم،خدا همان پایین است،تازه میفهمم،که خدا در قلب من است و می بارم وهمراه اران به زمین بر می گردم و در مقابل عظمت خدا تعظیم میکنم. به کوه ها فکر می کنم، به دریا ها ، به دشت ها وآنقدر غرق می شوم که نا خودآگاه به سجده در می آیم و سجده ای دوباره تا به خدا نشان دهم که دوستش دارم، تا به همه نشان دهم که خدا در قلب همه هست، تا به همه ثابت کنم که خدا همه جا هست، ودوباره بلند می شوم تا پرواز کنم ،تا فراموش نکنم خدا بالا نیست،تا فراموش نکنم که خدا مهربان وآشناست،تا به یاد بیاورم که خدا در کنار ماست وآنقدر به بزرگیش فکر کنم و دست به دعا بردارم که: "خدا مرا حفظ کن،از جهنم،و مرا حفظ کن از آتش،و قدرتی به من عطا کن تا شیطان را شکست دهم ودر این راه یاریم کن تا به یاری تو این لیاقت را پیدا کنم تا بزرگترین بنده ات را یاری کنم وهمنشین او شوم و مرا ببخش و پدرم را ومادرم را وهمین طور تمام خانواده ام را و مردم کشورم را تا همگی همنشین او شویم" وبعد دوباره تعظیم میکنم و اینگونه است که من به خدا نزدیک تر می شوم. شاید بهتر است به نماز بگوییم پلی بین ما و خدا وشاید این هم درست نباشد،شاید نماز بهانه است برای اینکه گاهی اوقات به خدا فکر کنیم،اگر فکر کنیم. ودر پایان "به یاد داشته باشیم که خدا نزدیک است" نظرات شما عزیزان: سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : مینا
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|